جمال‌الدین عبدالرزاق

جمال‌الدین عبدالرزاق

شمارهٔ ۳۱

۱

چشمم از گریه دوش ناسودست

تا سحر گه سرشک پالودست

۲

گر نخفتست چشم من شاید

چشم او باری از چه نغنودست

۳

روزها شد که آن نگارین روی

بمن آن روی خوب ننمودست

۴

بی سبب رخ ز من نهان دارد

می ندانم که این که فرمودست

۵

گفتم از چشم بد نگه دارش

مگر آن چشم چشم من بودست

۶

سرکشی بود عادتش همه عمر

خشم و دشنام نو در افزودست

۷

راضیم گرچه پای بازگرفت

باری از درد سر بر آسودست

تصاویر و صوت

نظرات