
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۳۶
۱
ترا تا زین جفا دل برنگردد
مرا این درد دل کمتر نگردد
۲
بمن برنگذرد یکشب ز هجرت
کز اشک من جهانی تر نگردد
۳
مگر هجران تو سوگند خوردست
که تا خونم نریزد بر نگردد
۴
مرا گفتی که آیم نزدت امشب
بصد سوگندم این باور نگردد
۵
کسی در کوی تو هرگز نهد پای
که چون پرگار گرد سر نگردد؟
۶
کسی دل در سرزلف تو بندد
که همچون زلف تو کافر نگردد؟
۷
چو سایه عشق تو عالم بگیرد
اگر خورشید حسنت در نگردد
۸
مرا زر در جهان این روی زردست
وزین زر کار من چون زر نگردد
نظرات