
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۳۷
۱
برم امشب که آن سروسهی بود
همه شب کار دل فرماندهی بود
۲
نه یک ساعت لب از بوسه بیاسود
نه یکدم دستم از ساغر تهی بود
۳
نگارم بود و یک چنگی خوش زن
سوم ساقی چهارم شان رهی بود
۴
گهی بر حلقه مشک ختن خفت
گهی در سایه سرو سهی بود
۵
ز وقت شام تا الله اکبر
می لعل و سماع خرگهی بود
۶
نه کس را بود بر ما اطلاعی
نه ما را نیز از خویش آگهی بود
۷
نه با گرگ آشتی او پلنگی
نه با آهوی چشمش روبهی بود
۸
گهی بوس و گهی نوش و گهی رقص
چه گویم عیب آنشب کوتهی بود
۹
وز آنشب غصه بر غصه است ده تو
مرا کانشب نمردم زابلهی بود
نظرات