جمال‌الدین عبدالرزاق

جمال‌الدین عبدالرزاق

شمارهٔ ۴۹

۱

هر جور که بر عاشق بی‌سیم توان کرد

امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد

۲

از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید

شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد

۳

گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم

تقصیر نکرد الحق و بشنید و چنان کرد

۴

گفتی که بده شرح که خود با تو چه کرد او

ای دوست چه گویم که نه این کرد و نه آن کرد

۵

گفتا به دلی بوسه، بداد و بستد دل

بنگر که درین بیع که سود و که زیان کرد

۶

گفتم به دلی نیست گران، هم بتوان ساخت

از دل چو بپرداخت سبک قصد به جان کرد

۷

گفتم غم جانم خور و درمان دلم کن

گفتا که چنان گیر چنین نیز توان کرد

تصاویر و صوت

نظرات