
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۵۹
۱
کسیکه بر همه آفاق دوستاری کرد
ببین که عشق تو در وی چه خرده کاری کرد
۲
بکام دشمن شد دل گناه او همه آنک
بپیش روی تو دعوی دوستاری کرد
۳
مرا از آتش دل رخت صبر سوخته بود
ولی بدولت تو آب چشم یاری کرد
۴
ز صبر خویش عجب مانده ام که چون عمری
قفای هجر همی خورد و سازگاری کرد
۵
هزار جان گرامی بناز پرورده
فدای صبر که انصاف جان سپاری کرد
۶
نهان ز زلف بگفتی که بوسه بدهم
بگفتمت که بگوئی ولی نیاری کرد
۷
خیال روی تو تشریف داده بد دوشم
عفی الله او که بدین قدر حق گذاری کرد
نظرات