
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۷
۱
بخوبی هیچکس چون یار ما نیست
ولیکن در دلش بوی وفا نیست
۲
چه سود ار تنک شکر شد دهانش
که یک شکر ازان روزی ما نیست
۳
نخواهم بست دل در وصلت ایماه
که وصل تو متاع هر گدا نیست
۴
ز من بیگانه گشتستی و کوئی
که جز تو در جهانم آشنا نیست
۵
تو خود دانی و من دانم ولیکن
که یارد گفت چونین هست یا نیست
۶
بعشقت هم نیارم کرد دعوی
که زرخواهی و آن معنی مرا نیست
۷
جفا کن تا توانی کرد زیراک
وفا در مذهب خوبان روانیست
نظرات