
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۸۶
۱
جور و جفای تو نیک و بد بسر آید
خط تو آخر بدیر و زود برآید
۲
ناوک مژگان تو چو تیر سحرگه
پوست ندارد خبر که بر جگر آید
۳
ماه چوبیند رخت ز دست درافتد
سرو چو بیند قدت زپای درآید
۴
خوی تو زین به شود که هست ولیکن
کار بصبر و بروزگار برآید
۵
با تو همه ناز بود و بی تو همه غم
چون بسرآمد چنان چنین بسر آید
نظرات