
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۹۶
۱
زلف تو بر عارض تو پایبازی میکند
هر زمان سوی لب تو دستیازی میکند
۲
جزع تو در دل ربودن جان همیسوزد ولی
لعل تو در بوسه دادن دلنوازی میکند
۳
در کمان ابروی تو ناوک مژگان تو
بر دل من زخمهای تیر غازی میکند
۴
بوسه بدهد مرا پس جان و دل بربایدم
خود حسابی نیست بر ما ترکتازی میکند
۵
ور لبش بوسی پذیرد از اشارت چشم او
میکند انکارها یعنی که بازی میکند
نظرات