
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۹۹
۱
دورگشت از من آنکه جانم بود
زنده بی جان همی ندانم بود
۲
دل ز من برگرفت بی سببی
آنکه جان من و جهانم بود
۳
جان سپردم بدو چو میدیدم
که همه قصد او بجانم بود
۴
نیست در خورد خاکپایش لیک
چه کنم دسترس بدانم بود
۵
گوئی اندر فراق ما چونی
چه دهم شرح چون توانم بود
۶
گر کسی گوید آن فغان ز که بود
شاید ار گویم از فلانم بود
نظرات