جمال‌الدین عبدالرزاق

جمال‌الدین عبدالرزاق

شمارهٔ ۱۰۴ - دوری

۱

بخدائی که عقل کلی را

بر درش سر بر آستان دیدم

۲

از پی وصف حضرت عزش

دهن نطق بی زبان دیدم

۳

که من از دوری تو دور از تو

بی تکلف هلاک جان دیدم

۴

در دل از اشتیاق خدمت تو

شعله ها تا بآسمان دیدم

۵

غیبت تو نه آن اثرها کرد

که توان گفت مثل آن دیدم

۶

دوستانرا که پیش طلعت تو

دسته دسته زمان زمان دیدم

۷

هست ماهی خدای میداند

که اگر از یکی نشان دیدم

۸

بود ذات تو همچو آینه

کاندران روی دوستان دیدم

۹

بیتو تاریک شد جهان بر من

که برویت همه جهان دیدم

تصاویر و صوت

نظرات