
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۲۹ - غله
۱
ای آنکه بنزد عقل فاضلتر
از آب حیات خاک پای تو
۲
تشویر همی خورد بهشت الحق
از مجلس بزم دلگشای تو
۳
بگشاده ملک زبان بمدح تو
بر بسته فلک میان برای تو
۴
افلاک چو ذره ز قدر تو
خورشید چو شعله ز رای تو
۵
هم باشد دون قدرت ار باشد
بر اوج نهم سپهر جای تو
۶
خادم ز صداعها که می آرد
همچون خجلی است از لقای تو
۷
این غله محقری که فرمودند
بهر رهی سخن سرای تو
۸
فضلی بکن و ازان خشگم ده
تا بفزایم ز جان ثنای تو
۹
کامروز هم جهان همی کوبند
چه خشک و چه تر در آسیای تو
تصاویر و صوت

نظرات