
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۴۷ - ابر کمانگیر
۱
زهی ابری که شرق و غرب عالم
ز راه دیده در لولو گرفتی
۲
ز بهر تیر باران زمین را
کمان سام در بازو گرفتی
۳
چو دست رکن دین خواهی که باشی؟
که در بخشش طریق او گرفتی
۴
ده انگشت چو ده دریاست او را
تو از یک عشراین نیرو گرفتی
۵
تو آن دست گهر باران او را
قیاس از خویشتن نیکو گرفتی
۶
که او خندان دهد خلعت چنان نغز
که تو سنجاب ازو ده تو گرفتی
۷
تو زین ده قطره کز دیده براندی
هزار آژنگ در ابرو گرفتی
۸
ازینت ریشخندی میدهد برق
که از شرم آستین بررو گرفتی
۹
بطعنه رعد میگوید که احسنت
نکو الحق جهان درکو گرفتی
نظرات