
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۴۷ - خوان از خون
۱
خوان میفکند کنون مسلمانان
آن خواجه که سگ بر او شرف آرد
۲
خوانی که ز خون آدمی باشد
افطار بدان کسی روا دارد؟
۳
خود کس نرود و گر رود آنجا
دربانش و پرده دار نگذارد
۴
خوانی چه کنی که میزبان او را
هر لقمه هزار بار بشمارد
۵
آن سفره نحس مردریگش بین
کش پیش شدن کسی نمی یارد
۶
وان قرص حقیر چون هلال صوم
کش گرسنگی ز لب همی بارد
نظرات