
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۶۰ - برد نشابوری
۱
بیکی برد اشارت کردم
سوی آنکس که چنونبود راد
۲
دست بربر زد و پذرفت بطبع
آنچنان کز کرمش گشتم شاد
۳
مدتی رفت و نکرد آنچه شنود
که مرا گشته فراموش ازیاد
۴
گفت از معدنش آرند مگر
کاروان آمد و هم نفرستاد
۵
من نیشابوری ازو خواسته ام
مگرم او یمنی خواهد داد
تصاویر و صوت

نظرات