
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۳۷
۱
زلفی که بر او بند و گره باشد صد
محتاج گره زدن چرا باشد خود
۲
از عشوه دل سوخته من بستد
در زلف نهان کرد و گره بر وی زد
نظرات