
جامی
بخش ۱۴ - حکایت آن پاره دوز به خرقه پاره دوزی اسباب معیشت اندوز که هر میوه تازه که رسیدی از آن مقداری خریدی و پیش عیال و اطفال خود بردی و با ایشان خوردی و گفتی به این خرسند باشید و چهره همت خود را به اندیشه زیادت نخراشید که طعم این میوه همه سال جز این نیست و مرا استطاعت خریدن بیش ازین نی
۱
پارهدوزی بود در اقصای ری
مطمئن بر پارهدوزی رایِ وی
۲
با خمیده پشتی از بار عیال
داشت مشتی طفلکان خردسال
۳
بود بر دلق معاش خویشتن
روز و شب از پارهدوزی وصلهزن
۴
چون رسیدی میوههای سال نو
خاطرش بودی به هر میوه گرو
۵
سوی اهل خود به صد گونه حیل
آمدی هم جیب ازان پر هم بغل
۶
پیش ایشان ریختی آن را دلیر
تا بخوردندی همه زان میوه سیر
۷
بعد ازان گفتی که ای افتادگان
بر فراش محنت و غم زادگان
۸
گر فتد صد بار ازین میوه به چنگ
جمله را اینست طعم و بوی و رنگ
۹
ترک آز و آرزومندی کنید
طبع را مایل به خرسندی کنید
۱۰
من چو خاکم زیر پای فقر پست
بیش ازینم برنمی آید ز دست
تصاویر و صوت

نظرات