جامی

جامی

بخش ۳۰ - حکایت آن موسوس سودایی که به سبب آلایش جانوران دریایی دست از آب دریا شست و آبی پاکیزه تر از آب دریا جست

۱

آن موسوس بر لب دریا نشست

تا کند بهر تقرب آبدست

۲

دید دریایی پر از ماهی و مار

چغز و خرچنگش هزار اندر هزار

۳

هر طرف مرغان آبی در شناه

غوطه زن از قعر دریا قوت خواه

۴

گفت دریایی که چندین جانور

گردد اندر وی به صبح و شام در

۵

کی سزد کز وی بشویم دست و روی

شستم اکنون دست خود زین شست و شو

۶

چشمه ای خواهم به سان زمزمی

کوته از وی دست هر نامحرمی

۷

کانچه شد آلوده از آلودگان

فارغند از وی جگر پالودگان

تصاویر و صوت

مثنوی هفت اورنگ (جلد اول) - زیر نظر دفتر میراث مکتوب - نور الدین عبدالرحمان بن احمد جامی - تصویر ۴۱۲

نظرات