جامی

جامی

بخش ۳۷ - حکایت گریختن قطران شاعر از بسیاری عطای ممدوح خود فضلون

۱

بود قطران نکته دانی سحرساز

قطره ای از کلک او دریای راز

۲

بهر دریا بخشش فضلون لقب

گفت مدحی سر به سر فضل و ادب

۳

طبع فضلون چون بر آن اقبال کرد

دامنش از مال مالامال کرد

۴

روز دیگر مدحت او را بخواند

ضعف اول سیم و زر بر وی فشاند

۵

همچنین روز دگر این کار کرد

روزها این کار را تکرار کرد

۶

شد ز بس تضعیف چندان آن صله

که به تنگ آمد ازانش حوصله

۷

چون درآمد شب چو برق از جای جست

وز حریم فضل فضلون بار بست

۸

بامدادانش طلب کرد و نیافت

گفت مسکین روی ازین دولت بتافت

۹

بودیم تا دست بر بذل درم

با ویم این بود دستور کرم

۱۰

لیکن او را تاب این بخشش نبود

در سفر زین آستان کوشش نمود

تصاویر و صوت

مثنوی هفت اورنگ (جلد اول) - زیر نظر دفتر میراث مکتوب - نور الدین عبدالرحمان بن احمد جامی - تصویر ۴۱۷

نظرات