
جامی
بخش ۵۰ - جواب گفتن سلامان پادشاه را
۱
چون سلامان آن نصیحت گوش کرد
بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
۲
گفت شاها بنده رای توام
خاک پای تخت فرسای توام
۳
هر چه فرمودی به جان کردم قبول
لیکن از بی صبری خویشم ملول
۴
نیست از دست دل رنجور من
صبر بر فرموده ات مقدور من
۵
بارها با خویش اندیشیده ام
در خلاصی زین بلا پیچیده ام
۶
لیک چون یادم ازان ماه آمده ست
جان من در ناله و آه آمده ست
۷
ور فتاده چشم من بر روی او
کرده ام روی از دو عالم سوی او
۸
در تماشای رخ آن دلپسند
نی نصیحت مانده بر یادم نه پند
تصاویر و صوت

نظرات