
جامی
بخش ۶۱ - حکایت مکافات یافتن پرویز آنچه با فرهاد کرد از شیرویه
۱
کوهکن کانبازی پرویز کرد
روی در شیرین شورانگیز کرد
۲
دید شیرین سوی خود میل دلش
شد به حکم آنکه دانی مایلش
۳
غیرت عشق آتش سوزان فروخت
خرمن تمکین خسرو را بسوخت
۴
کرد حالی حیله ای تا زال دهر
ریخت اندر ساغر فرهاد زهر
۵
رفت آن بیچاره جانی پر هوس
ماند با شیرین همین پرویز و بس
۶
چرخ کین کش هم همین آیین نهاد
در کف شیرویه تیغ کین نهاد
۷
تا به یک زخمش ز شیرین ساخت دور
وز سریر عشرتش انداخت دور
تصاویر و صوت

نظرات