جامی

جامی

بخش ۱۰۷ - حکایت آن زاغ و کبوتر که به مناسبت لنگی همپای یکدیگر شده بودند

۱

عارفی طوف کنان رفت به باغ

دید در باغ حمامی با زاغ

۲

با هم از حکم دو جنسی رسته

چون دو همنجس به هم پیوسته

۳

عارف آن حال عجب را چون دید

به تعجب سر انگشت گزید

۴

که دو ناجنس به هم چون گستاخ

میوه چین آمده اند از یک شاخ

۵

ناگهان دید که از شاخ بلند

برگشادند سوی خاک نژند

۶

آب جویان به تک و پوی شدند

لنگ لنگان به لب جوی شدند

۷

دید کانبازیشان در لنگی

می دهد خاصیت یکرنگی

۸

زاغرا ور نه چه نسبت به حمام

که گزینند به یک شاخ مقام

۹

بس دو خویش به نسب همخانه

که نشینند ز هم بیگانه

۱۰

آشنایی نه به قرب نسب است

قرب ارباب ادب از ادب است

تصاویر و صوت

مثنوی هفت اورنگ (جلد اول) - زیر نظر دفتر میراث مکتوب - نور الدین عبدالرحمان بن احمد جامی - تصویر ۶۷۱

نظرات