جامی

جامی

بخش ۴ - در ترشیح اصل این شجره به رشحه توحید و توشیح صدر این مخدره به وشاح تحمید و فی مناجات

۱

انما الله اله واحد

فهو المنعم و هوالحامد

۲

می نهد شکر نعمت به دهان

می کند شکر گزاری به زبان

۳

شکر فضلش چو عطای دگر است

باعث شکر و ثنای دگر است

۴

کی شود در نظر خرده شناس

منتهی سلسله شکر و سپاس

۵

هر که جانی بودش در بدنی

گر شود هر سر مویش دهنی

۶

باشد از هر دهنی گشته زبان

هر سر موی به صد نطق و بیان

۷

ابدالدهر سخن ساز کنند

پرده از نوی و کهن باز کنند

۸

نتوانند که آرند بجای

شکر مویی ز کرم های خدای

۹

آن به تاریخ قدم از همه پیش

وان به توقیع کرم از همه پیش

۱۰

آن که بی لوح و قلم کرده رقم

بر سر لوح عدم حرف قلم

۱۱

چشمه قاف قلم تا نگشاد

موج فیض از دل دریا نگشاد

۱۲

نه فلک با همه اختر که در اوست

نه صدف با همه گوهر که در اوست

۱۳

همه زان جنبش جود افتاده ست

که به صحرای وجود افتاده ست

۱۴

نیلگون چرخ به پشت به خمش

یک حباب است ز نیل کرمش

۱۵

رنگ نیلی حباب است دلیل

که پدید آمده از لجه نیل

۱۶

زانچه در کارگه بوقلمون

از شکاف قلم آورد برون

۱۷

طرفه نونیست نگون چرخ برین

نقطه حلقه آن گوی زمین

۱۸

هر که پی برده به این خوش رقم است

عارف نکته «نون والقلم » است

۱۹

مرد راهش که رود پی زده گم

رخش او راست فلک کاسه سم

۲۰

اینک اینک بنگر شاهد حال

میخ انجم زده و نعل هلال

۲۱

تا درین طبع فریبنده سرای

ننهد حادثه زلزله پای

۲۲

بهر سر کوبیش از سنگ جبال

کرده دامان زمین مالامال

۲۳

بحر جودش که فلک فلک آمد

بانگ موجش «لمن الملک » آمد

۲۴

گوش ماهیش چو این حرف شنید

با خموشی ز سخن چاره ندید

۲۵

از زبان گرچه تهی داشت دهان

«لله الواحد» ش آمد به زبان

۲۶

واحد است او و ز ماهی تا ماه

همه بر وحدت اویند گواه

۲۷

نیست در رشته وحدت خم و پیچ

همه او آمد و باقی همه هیچ

۲۸

هست در دایره لیل و نهار

بابی از رحمت او فصل بهار

۲۹

باغ پر زیب ز صنعتوریش

آب آیینه ز روشنگریش

۳۰

باد ازو غالیه سایی اندوز

مرغ ازو نغمه سرایی آموز

۳۱

بست جیب سمن از غنچه گره

بافت گرد چمن از سبزه گره

۳۲

زوست محروس به فانوس سپهر

از دم حادثه شمع مه و مهر

۳۳

به اولی اجنحه مرغان فصیح

داده دانه پی قوت از تسبیح

۳۴

دست صنعش گل آدم چو سرشت

به خلافتگریش نام نوشت

۳۵

تاج تکریم نهاد از کرمش

داد از «علم آدم » علمش

۳۶

به سر مسند تعلیم نشست

طاعنان را دهن از طعن ببست

۳۷

همه را کرد ترشح ز انا

رشح «سبحانک لا علم لنا»

۳۸

ساخت محراب ملایک رویش

سجده بردند یکایک سویش

۳۹

بجز آن آتشی دیو نژاد

که به مسجودی او سر ننهاد

۴۰

کور دل بود به میل انا خیر

دیده نگشاد به خیریت غیر

۴۱

چون نه گردن نهی آمد فن او

لعن شد طوق نه گردن او

۴۲

پشت در کینه وری محکم کرد

روی در وسوسه آدم کرد

۴۳

دانه را در نظرش تزیین داد

ره به دام خطرش تلقین داد

۴۴

سوی دانه ز طمع گام نهاد

دانه اش در دهن دام نهاد

۴۵

گرد عصیانش به رخساره نشست

پشت عهدش ز عصی خرد شکست

۴۶

زلتش پرده ظلمت افراشت

توبه اش بانگ «ظلمنا» برداشت

۴۷

تابش مشعله «تاب علیه »

ریخت انوار هدی بین یدیه

۴۸

ما که در ظلمت هر مشغله ایم

طالب نور ازان مشعله ایم

۴۹

خیز جامی که مناجات کنیم

روی در قبله حاجات کنیم

۵۰

بو کز آن مشعله نوری برسد

جان ز نورش به سروری برسد

تصاویر و صوت

مثنوی هفت اورنگ (جلد اول) - زیر نظر دفتر میراث مکتوب - نور الدین عبدالرحمان بن احمد جامی - تصویر ۵۵۵

نظرات

user_image
احمد
۱۳۹۶/۰۸/۱۱ - ۰۴:۳۶:۳۵
در یکی از سخنرانیها استاد فاطمی نیا ضمن اشاره به این شعر از زبان شیخ طوسی اینگونه نقل کرده اند : غیر از این نیست که بندگان عالم خدا از خدا خشیت دارند. نمی‌گوید «اِنَّمَا یَخَافُ اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمَاءُ». غصّه‌های این‌ها غیر از غصّه‌های دیگران است. بالاخره به قرب که می‌رسند از چند چیز خشیت دارند؛ یکی از آن هیبت پروردگار، عظمت محبوب و یکی هم خوف که یک وقت از پروردگار دور نیفتم
user_image
نوید ایزدیار
۱۳۹۷/۰۳/۱۵ - ۱۵:۰۸:۳۷
فکر می کنم تو این بیت :حق همسایگی ام دار نگاهسایه وارم مفکن خار به راه (خار) رو به اشتباه (خوار) نوشتید.
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۳/۱۵ - ۲۲:۰۳:۲۶
نوید جان حق همسایگیم دار نگاهسایه وارم مفکن خوار به راههمان خوار درست تر می نمایدمرا چون سایه خفیف و ناچیز مشمار.زنده باشی
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۳/۱۵ - ۲۲:۰۵:۱۲
این شعر در ” بخش 5 - دست تضرع به مناجات برآوردن و در حلقه اجابت قبله حاجات استوار کردننیز آمده
user_image
مجید
۱۳۹۷/۰۳/۲۴ - ۰۱:۳۱:۱۱
سلام. خیلی زیباست . قرب به مراتب دشوارتر و ظریف تر است .
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۰۶/۰۴ - ۱۴:۱۱:۴۲
سلام خداقوت بجای جا افتاده لطفا بنویسید ،:یار تو ای فرزانه ،،،،،،در کنار تو بود همواره،.در یک سخنرانی اقای دکتر سید مصطفی محقق داماد از اساتید فلسفه به این شکل خواندند با تشکر از سایت با ارزش شما وارزوی توفیق برای همه ی دست اندرکاران گرامی
user_image
عارف
۱۳۹۷/۰۸/۰۱ - ۱۳:۴۰:۱۶
خیلی مشتاق بودم که اون بیتی را که افتاده اکتشاف کنم با تشکر بسیار از حمیدرضا که کمک شایانی کردند .به احتمال قوی بیتی که افتاده همانست که فرمودند فقط به احتمال قوی به جای کلمه فرزانه کلمه بیچاره بوده که هم قافیه درست می شود و هم به لحن و ادبیات جاری دو مناظره کننده نزدیکتر است. به هر حال جامی در گزینش قافیه اشتباه نمیکند.
user_image
محسن.۲
۱۳۹۷/۰۸/۰۱ - ۱۳:۵۶:۲۱
جا افتادهگفتمش: «یار تو ای فرزانهبا تو همواره بود هم خانهنقل از ویکی نوشته
user_image
طاهر ساداتی
۱۳۹۷/۱۰/۲۰ - ۲۳:۲۵:۱۲
بیت جا افتاده:گفتمش: «یار تو ای فرزانهبا تو همواره بُود در خانه...
user_image
باهر
۱۳۹۸/۰۲/۰۷ - ۰۲:۱۷:۵۷
ابیات جا افتاده :"گفتمش یار تو ای فرزانه، با تو همواره بُوَد هم خانه،به مُراد تو بُود کارگزارسازگار تو بُود در همه کار"
user_image
محمد
۱۳۹۸/۰۳/۳۰ - ۰۲:۱۹:۱۲
مصرع دو بیت پنجم نادرست درج شدهصحیح آن این است: در به روی همه بگشاینده
user_image
محمد جواد ابراهیمی
۱۳۹۸/۱۰/۳۰ - ۱۷:۳۷:۰۳
قرایت جناب آقای دکتر انصاری به این صورت بودمحنت قرب ز بعد افزون است ! دلم از محنت قربش خون استهست در بعد یک امید وصالهست در قرب دوصد بیم زوال
user_image
میثم
۱۴۰۰/۰۶/۲۷ - ۰۸:۰۸:۱۷
گفتمش یار تو ای فرزانه با تو همواره بود همخانه لاغر و زرد شده بهر چه ای؟ سر به سر درد شده بهر چه ای