جامی

جامی

بخش ۴۶

فرزدق ملک بصره را که خالد نام داشت مدح کرد. صله مدح خود چنان که می خواست نیافت به این دو بیتش هجو کرد:

۲

لقد غرنی من خالد باب داره

ولم ادر ان للوم حشو اهابه

۳

ولست و ان اخطات فی مدح خالد

باول انسان خری فی ثیابه

می گوید:

۵

آراسته بیرون سرایی دیدم

در مدح خداوند سرا پیچیدم

۶

آلود شعار شعر پاکیزه من

از لوث حدث چو مدحش اندیشیدم

چون این دو بیت به خالد رسید، ده هزار درم به وی فرستاد و پیغام داد که به این درمها معنی را که از باطن خود نموده ای و ظاهر خود را به آن آلوده ای بشوی.

۸

عجب مدار ز ممدوح اگر کند احسان

بجای مادح خود گرچه نیک و بد گوید

۹

ز بحر جود کند رشحه ای روان که بدان

ز لوح خاطر خود حرف ذم خود شوید

تصاویر و صوت

بهارستان به تصحیح دکتر اسماعیل حاکمی - عبدالرحمن جامی - تصویر ۹۳

نظرات