
جیحون یزدی
شمارهٔ ۱۰۴ - تغزلی است در استقبال حکیم عنصری
۱
ای که نرخ بوسهات بر ما به نقد جان کنی
جان گران شد یا که خواهی بوسه را ارزان کنی
۲
ظلم بر کتان کند مه لیکن ای نازکبدن
تو همان ماهی که بر خود ظلم از کتان کنی
۳
تا کی از چوگان زلف و گوی سیمین ذقن
همچو طفلم فتنه بر این گوی و آن چوگان کنی
۴
گه از آن گو خم نمایی قامتم چوگانصفت
گه بدین چوگان مرا چون گوی سرگردان کنی
۵
چند بر قصدم خدنگ رشک رانی از کمان
پس به کام غیر ایما زابروی و مژگان کنی
۶
گه به عشوه زآن خدنگم گوش مالی چون کمان
گه به غمزه زاین کمانم کار صد پیکان کنی
۷
وقتی ار بنمایی از دندان و لب مرجان و دُر
خواهی از حسرت لبم را رنجه از دندان کنی
۸
گه از آن مرجانم از چشم افکنی در خوشاب
گه از این درم به دل خونابه چون مرجان کنی
۹
ای بهارستان عاشق ای که با آن چهر و چشم
محفلم از لاله و نرگس بهارستان کنی
۱۰
گه از آن نرگس چو لاله سازیم دل داغدار
گه بر این لاله چو دیده نرگسم حیران کنی
تصاویر و صوت

نظرات