جیحون یزدی

جیحون یزدی

شمارهٔ ۵

۱

هی سر زلف خون آن شوخ پری زاده زند

خوی بدبین که شبیخون بهر افتاده زند

۲

گشت لوح دلم از خال و خطش عکس پذیر

هرچه نقش است بما آن پسر ساده زند

۳

بگذر ای شیخ زخاک در خمار بخیر

کآب او آتش در دامن سجاده زند

۴

سرو رابی ثمری از تو خجل کرد بلی

مرد باید که دم از دولت آماده زند

۵

نازم آن آهوی چشمت که بهمدستی زلف

شیر را برسرکوی تو بقلاده زند

۶

باکه پیغام فرستم برت ای مایه ناز

که بپاسخ لب تو راه فرستاده زند

۷

هرکه را نشئه چشم سیهت برد زدست

نشود مست اگر صد خم از باده زند

۸

نه بشیرین پسران خیر و نه سیمین صنمان

ای خوش آن رند که بر زیر نر و ماده زند

۹

طره اش برد دل خلق چه سازد جیحون

گرکسی شکوه او در بر شهزاده زند

۱۰

رفعت الملک شهنشاه ملک زاده رفیع

که بگردون علم از فطرت آزاده زند

تصاویر و صوت

نظرات