
جیحون یزدی
شمارهٔ ۸
۱
ایماه گلت را مگر از زهره سرشتند
یا برلب توطالع داود نوشتند
۲
آنقوم که با چون تو جوانند هم آغوش
خود پیر نگردند که از اهل بهشتند
۳
عشاق ترا موی سیه یافت سپیدی
یعنی فلکش پنبه نمود آنچه که رشتند
۴
آن جا که زند موکبه حسن تو خرگاه
شاهان همه فرمان برو خوبان همه زشتند
۵
شد مصحف خوبی چو برخساران تو نازل
زابروی تو سر لوح وی ازمشک نوشتند
۶
تا گرد لبت رست خط سبز تو گفتم
خرما نتوان خورد از این خار که کشتند
۷
وصل تو و مداحی شهزاده بهشتست
جیحون چه توان کرد که اغیار نهشتند
نظرات