
جیحون یزدی
شمارهٔ ۳
۱
ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری
در بزم برکف خدمت باد بیزن است
۲
حال مراکه دیدی و دانی که روز و شب
درآتش تبم چو حدوی تو مسکن است
۳
اینک قوافل از پی هم سوی ملک یزد
چون اشک من روانه به هر کوی و دامنست
۴
منهم پی مرافقت هریکی مدام
عزم رحیل کرده چوجانم که در تن است
۵
لیکن چو هست کیسه ام ازسیم و زرتهی
عزمم هنوز چون صله ات نامعین است
نظرات