
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۰۰۹
۱
ای شوخ قوشجی که ز بیداد خوی تو
اغری دویده باز نگاهم به سوی تو
۲
چشمی سیاه کرده همانا به روی تو
هر حلقه ای که گشته نمایان ز موی تو
۳
دور می اش ز حلقهٔ ماتم دهد نشان
بزمی که نقل او بود گفتگوی تو
۴
افتد به شیشهٔ خانه افلاک رخنه ها
بالد هوا به خویشتن از بس ز بوی تو
۵
زایل نگشت رنگ خجالت ز چهره اش
شرمنده گشته است گل از بس ز روی تو
۶
بی تو نه ایم نیم نفس گرچه عمرهاست
از خویش رفته یم پی جستجوی تو
۷
بی شک به رنگ آینه صاف است باطنش
هر کس که او نگفته خوش آمد به روی تو
۸
زین بحر قانع ار شده باشی به قطره ای
جویا بجا بود چو گهر آبروی تو
نظرات