
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۰۱۳
۱
چون سر راه تو گیرم دادخواه از دست تو
گویی این نالش ز دست کیست آه از دست تو
۲
از فشار پنجهٔ جورت چه مالشها نیافت
ار دلم رحمی که خون شد بیگناه از دست تو
۳
نور رخسار تو شب را کرده روشنتر ز روز
اوفتاد از بام گردون طشت ماه از دست تو
۴
بس که رنگین است چون گل از حنا سرپنجهات
رشتهٔ یاقوت برگردد نگاه از دست تو
۵
شد قران پنجهٔ خورشید با ماه تمام
از حیا تا کرده رخسارت پناه از دست تو
۶
تا جهان باقیست باشد دست بر بالای دست
در نظرها پر خنک گردیده ماه از دست تو
۷
نیست در اندیشهات جویا جز امید کرم
گرچه کاری برنیاید جز گناه از دست تو
تصاویر و صوت

نظرات