
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۰۱۶
۱
در گلویم بیتو هردم آب میگردد گره
آرزوها در دل بیتاب میگردد گره
۲
گر خیال چین ابرویش کنم در سینهام
چون انار ز درد دل خوناب میگردد گره
۳
باده را نازم که از فیض طلوع نشئهاش
بر جبین او در نایاب میگردد گره
۴
رتبهٔ بالانشینیهای ابرویش نداشت
قطرهسان زان روی از شرم آب میگردد گره
۵
گر به کام غمپرستان افتد از طوفان درد
چون دل عاشق ز غم بیتاب میگردد گره
۶
بیتکلف سینهاش جویا چو دُرج گوهر است
در گلوی هرکه بیاو آب میگردد گره
تصاویر و صوت

نظرات