
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۰۱۷
۱
کو بهاران تا برآید از کمین ابرسیاه
این قلمرو را کشد زیر نگین ابرسیاه
۲
تخم حسرت ریزد از هر اشک مژگان ترم
گویی از دریای دل برخاست این ابرسیاه
۳
مایه بر می دارد از خاک سرشک آلوده ام
سینه می مالد از آنرو بر زمین ابرسیاه
۴
هر نفس می ریزد زمژگان ترم سیل سرشک
دارد آری گریه را در آستین ابرسیاه
۵
لشکر دی را به زور تیربارانی شکست
در بهاران جون برآید از کمین ابرسیاه
۶
کشتیش جویا قدر گردید با چشم ترم
سایه وش افتاد آخر بر زمین ابرسیاه
تصاویر و صوت

نظرات