جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۰۲۷

۱

زان چشم مست کار صبوحی کند نگاه

در هر رگم چو شمع از آن می دود نگاه

۲

همچون شکست شیشه صدا می شود بلند

در بزم می چو بر نگهی برخورد نگاه

۳

خواهم که بینمش ولی از دور باش حسن

مانند شمع بزم به چشمم تپد نگاه

۴

حقت به جانب است که نظاره دشمنی

دشنام دادنی بود افزون ز حد نگاه

۵

نظاره خار پیرهن اختلاط اوست

چندان نگاه مکن که به طبعش خلد نگاه

۶

از شوق دیدن تو و از ضعف تن چه دور

با خویشتن مرا اگر از جا برد نگاه

۷

کو طاقتی که از تواند ز جای خاست

بر صفحهٔ جمال تو هر جا فتد نگاه

۸

چون بینمت که مدعیان در کمینگه اند

اینجا به گوشها چو فغان می رسد نگاه

۹

جویا ز بس گداخته از شرم روی او

چون قطرهٔ سرشک ز چشمم چکد نگاه

تصاویر و صوت

نظرات