جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۰۳۲

۱

الهی در ره فقرم شکوه پادشاهی ده

سرم را از خم تسلیم فر کج کلاهی ده

۲

بود لبریز صهبای گنه پیمانهٔ عمرم

مرا از لخت لخت دل زبان عذرخواهی ده

۳

زلال وصل ترسم افت سوز درون گردد

دلم را تشنگی در عین دریا همچون ماهی ده

۴

چو مژگان می کشد هر خار صحرا دامن دل را

مرا مانند مجنون منصب وحشت پناهی ده

۵

مبین نقصان مردم تا ز ارباب نظر باشی

بپوش از عیب بینی چشم و داد خوش نگاهی ده

۶

چو گل کز ترکتاز صرصر از گلشن هوا گیرد

دل صد پارهٔ خود را به آه صبحگاهی ده

۷

به پیش یار بر از بخت جویا شکوه گر داری

چو برق آن شعله خو را آشنایی با سیاهی ده

تصاویر و صوت

نظرات