جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۰۳۵

۱

کردم از لخت جگر طرح زبان تازه ای

ریختم از خون دل رنگ بیان تازه ای

۲

تن شد از گرد کدورت جان غم فرسوده ام

این تن نو خواهد از لطف تو جان تازه ای

۳

قصهٔ فرهاد و مجنون پر مکرر گشته است

سرگذشت ماست زین پس داستان تازه ای

۴

ماند از بس داغ او در سینه صاحبخانه شد

هست چشم دل به راه میهمان تازه ای

۵

دیده ام گردید اگر بی مایهٔ نقد سرشک

از جگر پرکاله بگشاید دکان تازه ای

۶

غنچه آسا، حیرتم مهر لب اظهار شد

ورنه از هر لخت دل دارم زبان تازه ای

۷

گردش چرخ کهن جویا مکرر گشته است

کاش می کردند طرح آسمان تازه ای

تصاویر و صوت

نظرات