جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۰۶۳

۱

دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی

کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی

۲

بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون

که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی

۳

به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن

سیاهی ریزد از داغی چو بر دامان پرخونی

۴

دم بشکفت گل گل در چمن چون غنچه ای واشد

ز هر لبخند ریزد می به جامم لعل میگونی

۵

به علم ساحری شد تا دلم شاگرد چشم او

به پیچ و تاب دارد مار زلفش راز افسونی

۶

نماید جوهرم افشردهٔ ادراک یعنی می

اگر جویا به پای خم رسم باشم فلاطونی

تصاویر و صوت

نظرات