
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۰۷۱
۱
دولت اگر ز پهلوی خست هوس کنی
اندیشهٔ شکار هما با مگس کنی
۲
دل بسته هوایی، از آنرو ز بال و پر
خود را به رنگ غنچهٔ گل در قفس کنی
۳
آن لحظه راز داری عشقت مسلم است
کز گرد خویش سرمه به کام جرس کنی
۴
پرباد نخوت است دماغت چو گردباد
دل خوش عبث ز پیروی خار و خس کنی
۵
جویا دگر کسی نبود جز تو در جهان
خود را توانی از نفسی هیچ کس کنی
نظرات