
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۰۷۴
۱
عقدهٔ دل واکند زلف گرهگیر کسی
بسته ام خود را به پیچ و تاب زنجیر کسی
۲
می گشاید بر تنم هر زخم آغوش نشاط
بسکه جا کرده است در دل شوق شمشیر کسی
۳
در محبت بسکه یکرنگم ز عکس چهره ام
صفحهٔ آیینه گردد لوح تصویر کسی
۴
گفتگوی اهل غفلت لایق واگویه نیست
خواب مخمل کی بود شایان تعبیر کسی
۵
می تپد جویا دلم در سینه از جوش حسد
تا کجا در خاک و خون غلتیده نخجیر کسی
تصاویر و صوت

نظرات