جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۰۷۸

۱

به چشمم موج می دور از تو شمشیر است پنداری

تبسم بر لب گل خندهٔ شیر است پنداری

۲

ز درد جوهر فریاد بلبل دل دو نیم افتد

چمن را خرمی از آب شمشیر است پنداری

۳

ز بس سنگین ز گرد کلفت خاطر بود آهم

چنان بر دست و پا پیچد که زنجیر است پنداری

۴

خزان به شدن را دست یغمایی بر او نبود

گل داغ دل از گلهای تصویر است پنداری

۵

ز شوقش لاله سان کردن سر از جیب زمین بیرون

به خاکم سایهٔ آن نونهال افتاده پنداری

۶

ز وصل و هجر هرگز نیک و بد بر لب نمی آرم

زبان نطقم از شوق تو لال افتاده پنداری

۷

گرفتار کمند خواهش صید افکنی گشتم

که نقش پای او چشم غزال افتاده پنداری

۸

چنان محو سر زلفش شدم دور از رخش جویا

که چشمم حلقهٔ دام خیال افتاده پنداری

تصاویر و صوت

کلیات جویا تبریزی - با مقابله دو نسخه خطی قدیمی و تصحیح و مقدمه و شرح حال به کوشش دکتر محمد باقر، دانشگاه پنجاب، 1337 - میرزا داراب بیگ جویا (جویا تبریزی) - تصویر ۹۶۸

نظرات