
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۰۸۹
۱
مستور گشت رویش زیر نقاب نیمی
گویی که منکسف شد از آفتاب نیمی
۲
چون برگ لاله را هر لخت دلی ز داغت
خون گشته است نیمی، گشته کباب نیمی
۳
در حیرتم که چون رفت از خط تمام حسنش
بایست گردد آن رو بی آب و تاب نیمی
۴
در دور رخ خط او نام خدا چو ماه است
بیرون ابر نیمی، زیر سحاب نیمی
۵
از لطف و قهرش امشب پیمانهٔ دل من
نیمی پر از شراب است پرخون ناب نیمی
۶
جویا شب وصالش نصف دلت شده خوش
بنمود چهره اما از بس حجاب نیمی
نظرات