جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۳۱

۱

نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را

که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را

۲

دل یکدسته عاشق تا بکی گرد سرت گردد

حیا را کارفرما، دسته کن زلف مشوش را!‏

۳

برو ساقی که من از ساغر آن چشم سرمستم

چه کیفیت رسد از می کشی رند هلاکش را

۴

نمی دانم چسان در آن یک مژگان بهم سودن

نگاهت بر دل غمدیده خالی کرد ترکش را

۵

بسی ناموس دلها می رود بر باد رسوایی

مبادا آشنایی با نسیم آن زلف دلکش را

۶

خوشا روزی که جویا روز و شب چون چشم می نوشش

به طاق ابروی او می زدم صهبای بی غش را

تصاویر و صوت

کلیات جویا تبریزی - با مقابله دو نسخه خطی قدیمی و تصحیح و مقدمه و شرح حال به کوشش دکتر محمد باقر، دانشگاه پنجاب، 1337 - میرزا داراب بیگ جویا (جویا تبریزی) - تصویر ۴۳۵

نظرات