جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۴۱

۱

چشم وحدت بین چو بگشاییم ما همچون حباب

فارغ از خود عین دریاییم ما همچون حباب

۲

هستی ما مانع نظارهٔ دیدار گشت

پردهٔ چشم تماشاییم ما همچون حباب

۳

می شود لبریز کیفیت دل از بالای عشق

ساغر سر جوش دریاییم ما همچون حباب

۴

زندگی خواهی اگر جاوید، دم را پاس دار!‏

تا نفس باقی است برپاییم ما همچون حباب

۵

سینه را درهم درد جوش تمنا هر نفس

با هواها بر نمی آییم ما همچون حباب

۶

داد از هجران که شبهای غمت پا تا بسر

اشک و آه درد پیراییم ما همچون حباب

۷

دیدهٔ ما خود زحیرت پردهٔ ما گشته است

ورنه جویا چشم بینایم ما همچون حباب

تصاویر و صوت

نظرات