جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۵۴

۱

زور شور گریه ای می شد به خواب

خواب می آرد بلی آواز آب

۲

بوی تحقیق از مقلد نشنوی

کس نگیرد از گل کاغذ، گلاب

۳

در بلند و پست دنیای اسیر

کشتی ات بشکست از موجب سراب

۴

لازم هر کس بود طول امل

هست بر پا خیمهٔ تن زین طناب

۵

کی گذارد غنچهٔ او را بحرف

بسکه باشد نرگسش حاضر جواب

۶

چون زگل شبنم عرق از روی او

هر سحر چیند به دامن آفتاب

۷

با دل نازک نسازد انبساط

هست برجا غنچه تا باشد حباب

تصاویر و صوت

نظرات