جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۶۱

۱

دل هجران زده از سیر گلستان سیر است

دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است

۲

نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم

این خزان جلوه، تذرو چمن تصویر است

۳

نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع

آتش عشق تو آنرا که گریبانگیر است

۴

گریه نگذاشت چو پروانه به گردش گردد

موج اشکم به پر و بال نگه زنجیر است

۵

آه جویا چو جرس پهلوی گردون بشکافت

نفس خستهٔ درد تو دم شمشیر است

تصاویر و صوت

نظرات