
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۷۸
۱
آرامم از خط تو رمیدن گرفته است
تا نکهت بهار دمیدن گرفته است
۲
خون دلم ز پنجهٔ مژگان به راه او
دامان انتظار چکیدن گرفته است
۳
صهبا به بزم تا نرسیده است نارس است
می در پیاله رنگ رسیدن گرفته است
۴
وحشت مرا رساند به سر منزل وصال
آن صید را دلم ز رمیدن گرفته است
۵
از فیض آبیاری می لاله های رنگ
جویا به باغ حسن دمیدن گرفته است
نظرات