
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۸۲
۱
لخت دل دور از تو امشب در گلوی غنچه است
بی تو خوناب جگر صاف سبوی غنچه است
۲
حسن مستور از بت بازار دلکش تر بود
آشنایی دلم با گل ز روی غنچه است
۳
خون عشرت بی تو در پیمانه باشد لاله را
باده پهلو شکافی در سبوی غنچه است
۴
باز امشب گوییا با دختر صوفی نشست
بر زبان عندلیبان گفتگوی غنچه است
۵
کی توان گل چید از من نشکفد تا خاطرم
معنی ام در دل نهان جویا چو بوی غنچه است
نظرات