
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۸۸
۱
گل در چمن چو عارض او دلفریب نیست
گویم برهنه سرو چو او جامه زیب نیست
۲
از دود آه کرده سیه خیمه ها بلند
در گرم سیر عشق دل ما غریب نیست
۳
در آرزوی آنکه غبار رهت شود
یک گل زمین کجاست که حسرت نصیب نیست
۴
در باغ ناز خار چمن خوارتر بود
با غنچه ای که سوز دل عندلیب نیست
۵
تکرار درس ناله به جایی نمی رسد
جویا به مکتبی که غم او ادیب نیست
نظرات