
جویای تبریزی
شمارهٔ ۱۹
۱
ایمن از جور حوادث ساخت عجز من مرا
شیشه جانیها حصاری گشت از آهن مرا
۲
چون نباشم خوشدل از بیتابیی کز درد اوست
صبح نوروزیست هر چاکی ز پیراهن مرا
۳
آتشم؛ آتش، مکن تکلیف سیر گلشنم
پر فشانیهای بلبل می زند دامن مرا
۴
بر نمی تابد مزاج نازکم گلگشت باغ
بی دماغ از نکهت گل می کند گلشن مرا
۵
پردهٔ فانوس نتواند حجاب شمع شد
کی نهان در سینه می ماند دل روشن مرا
۶
بار سنگین گریبان برنتابد وحشتم
در جنون جویا چو صحرا بس بود دامن مرا
نظرات