جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۹۳

۱

مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت

هر که چون مینا به بزمت چشم گریانی نداشت

۲

بر جنونم وسعت این عرصه دایم تنگ بود

جامهٔ عریانی ام چون دشت دامانی نداشت

۳

از تپیدنهای بسمل شرم می آید مرا

اینقدَرها از برای رفتنَش جانی نداشت

۴

در سراپا خنجرش را بسکه بشکستم نود

در تنم از استخوان کلکی که پیکانی نداشت

۵

هر کدورت را گشادی هست جویا کس ندید

هیچ کهساری که در پهلو بیابانی نداشت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۲/۱۱/۱۶ - ۱۳:۱۷:۴۴
اینقدَرها از برای رفتنَش جانی نداشت