جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۹۷

۱

محتسب امشب سبوی باده ام را پاک ریخت

خون عشرت را ز بی دردی عبث بر خاک ریخت

۲

همچو آب جو که برگ گل برون آرد ز باغ

با سرشکم لخت دل از دیدهٔ غمناک ریخت

۳

هر گیاهی را رسد لاف فلاطونی زدن

محتسب تا بر زمین افشردهٔ ادراک ریخت

۴

از گل پیمانه می آید شمیم درد عشق

باغبان خون دلم گویی به پای تاک ریخت

تصاویر و صوت

نظرات