جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۱۹۸

۱

دل را گشاد کار ز فیض دماغ ماست

این قفل را کلید ز خط ایاغ ماست

۲

پاشیدن از خجالت رخسار او به خاک

طور نیازپاشی گلهای باغ ماست

۳

ارواح قدسیان دم پروانگی زنند

در محفلی که روشنی اش از چراغ ماست

۴

در خون نشسته لاله صفت برگ برگ گل

از رشک لخت لخت دل داغ داغ ماست

۵

هر قطرهٔ سرشک جگر گوشهٔ دلست

آن گوهر است اشک که چشم و چراغ ماست

۶

باشد برون ز عالم هستی دیار ما

جویا کسی که رفت ز خود در سراغ ماست

تصاویر و صوت

نظرات